کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : کیومرث عباسی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ای منـتـهـای خـلـقـتِ عـالـم، از ابتدا            مــنــظـورِ آفــریــنـشِ آدم، از ابــتـدا

تنهـا تویی که مقـصدِ غـاییّ خـلـقـتی            بـر پـا از بـرایِ تـو عـالـم، از ابـتــدا


بی خـلـقـتِ تو خـتـم نمی شد پیـمبری            ای بر پیـمـبـران همه، خـاتـم از ابتدا

از انبیاء که رفت به معراج، غیرِ تو؟            ای در حریمِ دوست تو محرم، از ابتدا

اسم تو اعظم است و همان اسم اعظم است            ای اسـم اعـظـم تو، معـظّـم، از ابـتدا

وقتی سروش، نامِ تو را مژده خواست داد            شکـرانه گـشتـه بود فـراهـم، از ابتدا

آن مژده تا رسید به کسری، ز هم شکافت            کاخی که بود آن همه محکم، از ابتدا

انگـار انتظار تو را می کـشید و بس            سـلـمـان تـبـارِ مملکـتِ جـم، از ابتدا

هر جا لوای نام توأش زیر پَر گرفت            گـوئی که خود نداشته پرچـم، از ابتدا

باطل به جز شکست، علاجی دگر نداشت            پـیـروزی تـو بـود مـسـلّـم، از ابـتـدا

قصری کجا و مدح چو تو خاتمی کجا            بی جا در این مقال، زدم دم، از ابتدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هر جا لوای نام توأش زیر پَر گرفت            گفـتی که خود نداشته پرچـم، از ابتدا

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حـتی بهـشت بی تو معطـر نمی‌شود            خورشید و ماه بی تو منوّر نمی‌شود

بی بی! اگر که روز قـیامت نیـامدی            این را بدان بدون تو محشر نمی‌شود


عـالـم اگـر بـرای دل من دعا کـنـند            قـطعـاً دعـای ویـژه مـادر نـمی‌شود

کوثر تویی و شیر خدا ساقی شماست            حتی عـلی بدون تو حـیـدر نمی‌شود

این در کتاب شیعه و سنی نوشته است            بی خود مقام فـاطمه کـوثر نمی‌شود

صدها هزار ضربه شمشیر و تیر و سنگ            با ضرب دست کوچه برابر نمی‌شود

آثار سوختن پس در جای زخم میخ            با کار خانه فـاطـمه بهـتـر نمی‌شود

بدتر از این همه به خدا زخم بستر است            این تن دگر برای تو پیکر نمی‌شود

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در غـیـبت کـبراست بانو مـدفـن تو            جـانـم فـدای مـخـفــیـانـه رفـتـن تـو

از ماجـرای سیـب، ای بـاغ بهـشتی            بـوی خـدا مـی‌آیـد از پـیـراهـن تـو


جـبـریل می‌آیـد برای دست بـوسـی            هر روز وقـت آسـیا چـرخـانـدن تو

رنگت اگر مانند گلهای بنفشه است            این هم بود یک جلوه‌ای از گلشن تو

سر تا به پای جا نمازت لاله خیز است            آلالـه مـی‌ریـزد مـگـر از دامـن تـو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

ای ماجـرای سیب، ای بـاغ بهـشتی            بـوی خـدا مـی‌آیـد از پـیـراهـن تـو

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است           برکت این زندگی از روضه‌های فاطمه است

درس توحیدم بُوَد زهرا شناسی، زین سبب           می‌پرستم آن خدایی که خدای فاطمه است


منکر این روضه‌ها! بشنو که گفته رهبرم           روزی یکسالِ کشور در عزای فاطمه است

چشم دل وا کردم و دیـدم که قـرآنِ خـدا           آیه‌هایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است

هیچ کس با پای خود در مجلس روضه نرفت           هرکجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است

گرچه باشد قـبـر او بین قـلـوب شیعـیان           عالم امکان ولی دولتـسرای فاطمه است

خـلـقـت جـنّـت برای شـیعـۀ حـیـدر بُـود           نار، جای منکرین بی حیای فاطمه است

بین قـبرم دو ملک تا سیـنه‌ام را بو کنند           پیش خود گویند:«به به، این گدای فاطمه است»

روز محشر سینه زن هایش شفاعت می‌کنند           این شفاعت برکتِ شال عزای فاطمه است

نیست ذکری برتر از ذکر شریف فاطمه           افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست           دستِ این دستِ به دامن شده محشر بالاست

سوختن، آب شدن، بی کس و بی یار شدن           سختی عشق همینست رهش سربالاست


آنچـه سـاقـیِّ ازل داد هـمـان مـی نـوشـم           رتبـۀ مـستی ما از تـب سـاغـر بـالاست

هر که خاک قدمت شد شرفـش بخشیدند           تا قیامت به همین مرتبه این سر بالاست

مـا فـقـط زیــر پَــرِ پـرچـمـتـان آرامـیـم           حس وابـستگی طـفـل به مـادر بـالاست

هرچه دارند به خانه، به گدا می بخـشنـد           خب طبیعی ست شلـوغی دم در بالاست

قـبـل تو نـنگِ عـرب، داشتـن دخـتر بود           بعـد تـو مـیـل به آوردن دخـتـر بـالاست

عالمی گفت که این خطبه تمام دین است           لطف زهراست فقط شیعه سرش گر بالاست

هــمـۀ زنــدگـی‌ات را بـه امـامـت دادی           از زمین خوردن تو پرچم حیدر بالاست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

چون که خاک قدمت شد شرفش بخشیدند           تا قیامت به همین مرتبه این سر بالاست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زهرا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مـا فـقـط زیــر پَــرِ چــادرتــان آرامـیـم           حس وابـستگی طـفـل به مـادر بـالاست

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

اعطای حق به ختم رسل چیست؟ کوثر است           کـوثر وجود اقـدس زهـرای اطهـراست

زهـرا یـگـانـه لـیـلـۀ قـدری کـه قـدر او           مخفی چو عـلم غیب خـداوند اکبر است


زهرا که نقطه نقطه به دست و جبین او           آثـار بـوسـه هـای مــدام پــیـمـبـر اسـت

زهرا که کفو نفس رسول خدا علی است           زهرا که حیدر است چو او،او چو حیدر است

زهرا که قدر و عزت و جاه و جلال او           از صد هـزار مریم عُـذرا فـراتـر است

انسیه ای که از ملک و حور و جنّ و انس           هرکس که نیست خاک درش خاک بر سر است

ممـدوحه ای که ذات خـداوند ذوالجـلال           او را به مصحف نبوی مدح گستر است

زهـرا عـلیـمه، طاهـره، زهـره، محـدثـه           زهـرا همان بـتول، بـتـول مطهـر است

بر مادرش سلام که حق گویـدش سـلام           بر شوهرش درود که ساقی کوثر است

این است آن گـلـی که گـلابـش ائـمه انـد           این است آن سپهر که ساداتش اختر است

ایـن مــادر است مــادر کـل پـیـمــبـران           این دختر است، دختر اسلام پرور است

در دامن خـدیـجـه رسـول مجـسّـم است           در بـوسۀ رسول بهـشـت مـصـوّر است

بر روی او نـگـاه عــلـی مـوج می زنـد           از بـوی او مـشـام محـمـد معـطـر است

آئـیــنــۀ تــمــام نــمــای خــداســت ایـن           خود بر هـزار نام خـداوند مظهـر است

در حـشـر؛ آفـتـاب شـود سـایـۀ بـهـشت           بر هر کسی که سایۀ زهراش بر سر است

قبرش دل عـلی و دل شیعـۀ عـلی است           کی گفته در میانۀ محراب و منـبر است

دست نـبی گـرفت شب دفـنـش از عـلـی           یـعـنی که این امـانـت خـلّاق داور است

بـالله قـسم! کـبـودی آن یـاس مـصطـفـی           بـا سـرخـی عُـذار مـحـمـد بـرابـر است

آن تـازیـانـه را بـه رســول خــدا زدنــد           کو را روان پـاک محـمد به پیکـر است

با آنکه کوه جرم و گناهش بود به دوش           میثم هماره چشم امیدش به این در است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی در مصرع اول حذف شد

پـرونـده گــنــاه شــود بــرگـۀ بـهــشـت           زیرا که شخص فاطمه خاتون محشر است

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی ذوالقدر نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

رو کرد خدا قـدرت پنهانی خود را            تا خلق کـند حوری انسانی خود را

ابـلیـس بهـشتـی بشـود گـر بگـذارد            بر خاک قدم های تو پیشانی خود را


هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر            مدیـون تو هستند مسلـمانی خود را

در بند غمت هر که اسیر است عزیز است            آزاد مکـن یـوسف زنـدانی خود را

چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم            یک روز بـبـیـنـیم سلیمانی خود را

ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم            در روضۀ تو لحظه پایانی خود را

دل را به منـای غـم تو ذبح نـمودیم            از یاد مبر این همه قربانی خود را

: امتیاز

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

فیض روح القـدسِ عـالـم معـنا زهـرا            تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا

مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود            رفت معـراج که آخر بـرسد تا زهـرا


بـه زمـیـن آمـدنـش آمـدن سـاده نـبـود            دست بر سینه نبى گفت: بفـرما زهرا

سـر آوردن این سـوره کـوتـاه چـقـدر            گفت جبریل: على، گفت نبى: یا زهرا

اینکه حق با على است، اینکه على با حق است            معنى هر دو اش این است: على با زهرا

قرب آن است که در سجده به زهرا برسند            سر سجاده رسیده ست به زهرا، زهرا

یک على داشت خدا، فاطمه هم داشت یکى            بـخـدا نـیـست کسى فـاطـمه الا زهـرا

مرتضی مثل نبی بوسه به دستش میزد            حجـت الله عـلـی، حجّـت اعـلا زهـرا

من ز طیف عـرفـاى نجـفـى هستم که            ذکرم امروز بود فـاطمه، فـردا زهرا

کار و بار دل ما پیـش خـدا می گـیرد            سـر و کـار دل ما بـاشد اگـر با زهرا

قـبر ما سوخـته‌ها جـنت ما خواهد شد            بـنـویـسـنـد اگـر بر لـحـد ما " زهــرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید محمدحسین حسینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

یقینا در محبّت هیچ کس مادر نخواهد شد           و بی شک مادری صدیقۀ اطهر نخواهد شد

کسی را با تو یارای تقابل نیست مادر جان           تمام سوره‌ها یک آیه از کوثر نخواهد شد


غبار چادرت پیغمبری از جنس آیینه است           هرآنکس با تو ایمان آورد کافر نخواهد شد

قیامت چیست غیر جلوۀ زهرایی زهرا           بدون مادر ما تا ابـد محـشر نخواهد شد

دعا کن مادرم گاهی برای خود پس از مردم           مگو با من که احوالت از این بهتر نخواهد شد

هم از مسمار معلوم است هم از دودۀ دیوار           یقین دارم در این خانه دیگر در نخواهد شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

دارد دل و دین می‌برد از شهر شمیمی            افـتـاده نـخ چـادر او دست نـسیـمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنـیدم            با دست خودش داده اناری به یتیمی


حتی اثر وضعـی تـسبـیح و دعا را            بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی

در خانۀ زهرا همه معـراج نـشیـنند            آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم            می‌سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش در و دیوار دلش را            جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

حـالا نکـنـد پـنجـره را وا بگـذاریم            پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در چـشمهـای تو خـدا را دیـد مولا            با تو به خود بر خلق می‌بالـید مولا

در خانه‌ای که خشت خشتش از بهشت است            بـوی خـدا را از تو می‌بـوئـید مولا


از چشمۀ فیض شما ای کـوثـر ناب            هر روز جام عـشق می‌نوشید مولا

با اشکهایت اشک او می‌شد سرازیر            با خـنـده‌هایت زود می‌خـنـدید مولا

آن روز وقتی پشت در رفتی ندیدی            از غیرتش بر خویش می‌پیچید مولا

پشت خدا خم شد ز بار غصه وقتی            از درد بـازوی تو می‌لـرزیـد مـولا

جبریل با خیل ملائک روضه خوانت            وقـتی به قـبر تو لحـد می‌چـید مولا

وقتی که سر می‌کرد زینب چادرت را            او را میـان گـریه می‌بـوسیـد مـولا

امروز بر خاک مزارت اشک مهدی ست            دیـروز بر قـبـر تو مـی‌نـالـیـد مولا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گـندم از دستۀ دستـاس تو برکـت دارد            دستِ لطف تو به هر چیز محبّت دارد

بی وضو دست به نام تو زدن جایز نیست             نام تو عصمت محض است قداست دارد


سائل آمد در این خانه و حـاتم برگشت            در کـرم حضرت صدیـقه قـیامت دارد

تـو به نُـه سالـگـیـت اُمِّ ابـیـهـا شـده ای            حـرف ما نیست بگـویـیم، روایت دارد

ماجـرای ورم پـای تـو در وقـت نـماز            مـتــواتــر شـده از بـس سـنـدیّـت دارد

روز محشر همه بر پا و تو بر ناقه سوار            تا بـدانـنـد هـمه فـاطـمـه حُـرمـت دارد

خوش بحالش که کنیزی شما را میکرد            واقعـاً فـضّه چـه انـدازه سـعـادت دارد

بُرد با ماست که مأنوس به زهرا شده ایم            خاک بـوسیِّ درش حکـم عـبادت دارد

گریۀ روز و شبت تـاب ز مَـردم بُـرده            از تو بی بی در و همسایه شکایت دارد

دل از غـصـه کـبـاب تو مـرا آتـش زد            بیت الاخـزان خـراب تو مرا آتـش زد

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

ای گـوهـر کـلام مـحـمـد ثـنـای تـو            تا حـشـر افـتـخـار ولایـت ولای تو

هم کوثر خدایی و هم دخت مصطفی            هـم آمـده اسـت امّ ابـیـهـا ثـنـای تـو


پـیغـمبری که جان همه انبـیا فـداش            فـرمود با تو جـان محـمّـد فـدای تو

با آنکه نیـست روی خـداوند دیـدنی            پیداست در جمال تو، وجه خدای تو

پیغمبران، ملائکه، حوریّه، جنّ و انس            دارنـد احـتـیـاج بـه ذکـر دعـای تـو

تا صبح حشر حسرت بیماری اش بود            آیـد اگـر مـسیـح به دارالـشـفـای تو

هرگز نگـه به وادی سیـنا نمی کـند            گـر بنگـرد کـلـیم به دار الـولای تو

امـواج نـور سر زده از خانۀ گـلین            بوی بهشت می دمد از خاک پای تو

بیت الحرامِ خواجۀ اسراست حجره ات            آرد ملک طواف، به دور سرای تو

گـلـبـوسه های پـشت هـم خـتم انـبـیا            پـیـداست روی آبـلـۀ دست هـای تو

در حیرتم که روی تو را دید در بهشت            آدم نداد جان ز چه بر رو نمای تو؟

سوگند می خورم به خدا تا خدا خداست            بـیگـانـه با خـدا نـشـود، آشـنـای تو

حـوّا امیـد داشت شـود فـضّـۀ درت            آدم شد از بهشت برون در هوای تو

تصویر توست، خندۀ گلخانۀ بهشت            بوی خـداست، در نفـس دلـربای تو

پیغـمبر و خـدا و رسول و ائـمّه انـد            با حُـسن اتـفـاق، مدیحـت سرای تو

آن روزها که صحبتی از ماسوا نبود            کوثـر نداشت، ذات الهی سـوای تو

پیش از ظهور عالم خلقت، هماره بود            آغوشِ غیبِ ذاتِ خـداوند، جای تو

والله بـهـتـریـنِ کـسـانـنـد در زمیـن            ابنا و شوی و امّ و بـنات و نیای تو

مُلک وجود در حرمت گـشته ناپدید            کی گفته گم شده حرم با صفای تو؟

محدود نیست بحر عنایات رحـمتت            وصل است بر عطای الهی، عطای تو

آگاه نیست کس به جز از ذات ذوالجلال            از بــدو ابـتـدای تـو و انـتـهـای تـو

گر جنّ و انس، حاتم طایی شوند باز            باید زنـند بـوسه به خـاک گـدای تو

حقّا که شد گشوده ز بازوش ریسمان            مشکل گشا به پنجۀ مشکل گشای تو

تاریخ شاهـد است که آیـد هـنوز هم            از مسجـد مـدیـنه صـدای رسای تو

گویی فقط رسول خدا حرف می زند            وقت خطابه با دو لب جـانفـزای تو

با آنکه از صدای تو هفت آسمان گریست            انگار هیچ کسی نـشنـیده صدای تو

حتی یکی نگفت به زهـرا ستم شده            حتی نکرد گـریه کـسی از برای تو

هرگز نگشت چون تو کسی در وطن غریب            بالله نبود این همه غربت، سزای تو

اجـر رسـالـت پـدرت خـوب شد ادا            گـردیـد تـازیـانـۀ امّـت، جـزای تـو

ای یاس نیلی نبوی! کاش خورده بود            آن تـازیـانه ها به تن مـا به جای تو

تا روز حشر کاسۀ خون جگر شود            چشمی که تر نگشت ز اشک عزای تو

باید به میثمت دُر مضمون عطا کنی            تا گوهـر قـصیده بریـزد به پـای تو

: امتیاز

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حبیب باقر زاده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ما باده نوش جـام گوهـربار مادریم            هر شب دخیل چادر زهرای اطهریم

سیرابمان نکرده شراب و می طهور            ما تشنگان قطره‌ای از حوض کوثریم


از این جهت که مادر ما آسمانی است            ما از تـمـام اهـل سـمـا دلـربـاتـریـم

با یک نگـاه فاطمه پرواز می کـنیم            از برکـت تـوسـل تان ما کـبـوتـریـم

صحن و سرای فاطمه در قلب شیعه است            در سینه‌ام ببین که بنا کرده‌ام حریم

این جمله های ابتر ما یک اشاره است            ما به مقـام اصلـی تو پـی نـمی بریم

زهـرا بـرای راه ولایـت شهـیـد شد            پس ما هـمه فـدایی فـرمان رهـبریم

: امتیاز

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است           آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است
نـام تـو اذن دخــولـم شـده در مــاه خــدا           بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است


اول مـــاه رجـب تـا ســحـر سـیــزدهــم           از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است
واژه‌ها ‌مست تو گـشتند، همه جمله شدند           جمله‌ها در اثر حُبّ تو موزون شده است
شجـره نـامـه‌ات از ربّ جـلی آمده است           فضل در پیش سجایای تو مفتون شده است
خـانـدانـت هـمـگـی اهـل کرامت هستـند           بینتان بنده نوازی است که قانون شده است
حوزۀ علمیه یک گوشه ز الطاف شماست           شیعه تا روز قیامت به تو مدیون شده است
هر که از دست شما جام ولایت نگرفت           تا خود حشر در این میکده مغبون شده است
لعنت حـق به کسی که به شما پشت کند           آن که از دایرۀ عشق تو بیرون شده است
دور قـبـرت هـمـه از ذریـۀ طـاغــوتـنـد           دل ما از غم این فاجعه محزون شده است
دل ما سوخت ولی از دل مهدی چه خبر؟           مطمئـنا دل زهرایـی او خـون شده است
طبق فـرمودۀ ناب پـسـرت: پـیکـرتان...           در دل تک تک عشاق تو مدفون شده است
کاش روزی برسد در حرمت سجده کنم           در حریمی که رفیع است و دگرگون شده است

: امتیاز

مدح حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اصغر انصاریان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

علی بود صدف عشق و گوهرش زهراست           علی است اهل کسائی که محورش زهراست

علی است صاحب بیت شرافت و عظمت           علی ابوالحسنین است و همسرش زهراست


کسی که سینه سپر می کـند برای عـلـی           یقین، که دادرس روز محشرش زهراست

قسم به صاحب محشر که تشنه لب نشویم           علی است ساقی حوضی که کوثرش زهراست

شنـاسنامۀ ما روشن است همچون صبح           عـلی بُـوَد پدر شیعه، مادرش زهراست

غمی نداشت نبی تا که مرتضی را داشت           غمی ندارد علی تا که یاورش زهراست

علی است حـیدر کرّار خیـبـر و احزاب           میان کوچه ببیند که حیـدرش زهـراست

کـشـیـد فـاطـمـه آه و مدیــنه گـشت سیاه           بــگــفـت: أشــهــد أنّ عــلــی ولـــی الله

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

پَـرِ شکـسته به بالا نمی‌رسد هرگز            تـلاش می‌کـند امّا نـمـی‌رسد هرگز

کبوتری که هوایی نشد در این وادی            به آسـمـان تـمـنّـا نـمی‌رسد هـرگـز


اگر اجـازه نیـاید که تا ابـد مجـنون            به سوی خـانۀ لیـلا نمی‌رسد هرگز

چنان مـقـام به عـشـاق مـی دهـد الله            به فکـر مردم دنـیـا نمی‌رسد هرگز

مـقـام سلـطـنـت و پـادشـاهی عـالـم            به پـای رعـیـتی ما نمی‌رسد هرگز

و بـی ولای تـو و خــانـواده‌ات آقـا            کسی به عـالم معـنا نمی‌رسد هرگز

بدون گوشۀ چشم تو شیعه در محشر            به خاکبوسی زهـرا نمی‌رسد هرگز

پَـرم بـه شـوق هـوای تـو وا شـده آقـا

کـبـوتـر تـو به سـویـت رهـا شـده آقـا

زمـان مـسـتـی مـا انـتـهـا ندارد که            مریض عشق تو بودن دوا ندارد که

بهشت من تویی آقا بهشت را چه کنم؟            بهشت بی‌گـل رویت صفا ندارد که

نمی دهم به بهشت خـدا حریم تُو را            بهـشت قـد حـریـم تو جـا نـدارد که

فـدای بـنـده نـوازی و مهـربـانی تو            سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که

کجاست حاتم طاعی ببـیـند اینجا را            کسی شبـیه تو دست عطا ندارد که

سرای تـوست پـذیـرای آرزومنـدان            کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که

میان این همه القاب نیک هیچ اسمی            صفـای کُـنـیـۀ ابن الرضا ندارد که

تویی که آیـنۀ حـیِّ ذوالمنـن خـوانـدند

عزیز قلب رضایی تُرا حسن خواندند

 امام عـسکری، آقـا، امیـر، مـولانـا            دو دست خـالی ما را بگـیـر مولانا

گـدای نیمه شب بین این گُـذر هستم            بـیا و تـوشـه بـده بـر فـقـیـر مولانا

نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن            منـم به دام نـگـاهـت اسـیـر مـولانا

به نفس سرکش و طغیانگرم نگاهی کن            دعـا نما که شوم سر به زیر مولانا

بگو به ما: وسط برکة السباع چه شد            که بوسه زد به قدوم تو شیر مولانا

بصیـرتی بـده آقا که راه کج نـرویم            تـویـی تـو آیـنـۀ یا بـصـیـر مـولانـا

به کوری همه دشمنان، خدای کریم            نـوشتـه نام تو را از غـدیـر مـولانا

تـویی که چـشـمـۀ نـاب مـعـارفـی آقـا

کـمال سیـر و سلـوک هـر عـارفی آقا

هر آنچه ناز فروشی تو مشتری هستم            میان صحن تو دنبال نوکـری هستم

دعـای بال قـنوتم که مستجـاب شدم            که تحت رایت عشقم، پیمبری هستم

هـزار مرتـبه مـدیـون ربّـنـای توأم            اگر که شیعۀ مجنون حیـدری هستم

چه منّتی به سر من نهاده دست شما            که تابـع سخـن ناب رهـبـری هستم

به انقلاب خـمیـنی همیشه محـتاجـم            به یاد خـون شهیدان کـوثـری هستم

شباهتی است میان دلِ من و دلِ تو            شباهـتی که مثـل تو مـادری هـسـتم

به روز حشر کِشم نعره‌های مستانه            که من غلام غلامان عسکری هستم

مـجـیـر آل رسـولـی مـدد ابـاالـمهـدی

فـروغ چـشـم بـتـولی مدد ابـاالـمهـدی

بیا دوباره کَرَم کن به این گدای خودت            پَرَم بده گُل زهرا تو در هوای خودت

خدا کند که شبی هم مِس وجود مرا            طلا کنی تو به اعجاز کیمیای خودت

نـشـستـه‌ام بـنویـسی مرا مسلـمانـت            که آشنـا کـنیم بـاز با خـدای خودت

خـدا کـند بگـذاری تو دستهـای مرا            به دستهای گُلِ غایب از سرای خودت

چه می‌شود که زمان ظهور فرزندت            فـدایی‌ام بکنی پـای بچه‌های خودت

تمام حاجتم این است یـوسف هـادی            مرا خودت برسانی به سامرای خودت

گدای سامره هستم دو دست من خالی است

گـدایی سر کوی شما عجب حالی است

عطش میان حرم رود نیل می‌گردد            سِرشک دیـدۀ ما سلسبـیـل می‌گردد

کسی که زائـر قـبر غـریـبـتان باشد            مـیان آتـش غـم هـا خـلـیـل می‌گردد

ندارد هیچ تعجـب که در کـنار شما            کـبوتـر حـرمت جـبـرئـیل می‌گردد

به حج نرفته‌ای اما طواف درگاهت            هـزار حـج خـدا بی‌بـدیـل می‌گـردد

به حلقه‌های ضریحی که نیست در حرمت            دل شکـسـته زائـر دخـیل مـی‌گردد

دوبـاره پـای برهـنـه به جـاده می‌آئـیم

به سوی صحن و سرایت پیاده می‌آئیم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای که رخت از خدا کرده حکایت گری            هست برازنده ات رهـبری و سروری

چـهـرۀ مـاهِ تـو را مـاه بُـود مـشـتـری            من نزدم هـیچ وقـت غـیر درِ تو دری


جـلـوه گهِ ساحتِ حضرت پیـغـمـبری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

نــور دل فــاطــمــه آیــنــۀ بــوتــراب            پیش تو زانو زند صبح و غروب آفتاب

بر دل بی تاب ما بیـشتـر از این بـتاب            هر چه که دادم سلام از تو گرفتم جواب

بر همه دلها مقـیم از همه عـالـم سری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

وسعـتِ بی انتهـا رحمت جـاری شدی            بر دلِ پـائـیزیان پـیـک بـهـاری شدی

سـوژۀ نـابِ لـبِ ذاکـر و قـاری شـدی            مثل عـمـویت حسن نا مـگـذاری شدی

تــو حــسـنِ دومِ فــاطـمــۀ اطــهــری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

زنـده و جـاویــد شـد تـا ابـد آثــار تـو            کـرده به دلـهـا اثـر نـرمـیِ گـفـتـار تو

مهدیِ صاحب زمان دلبـر و دلدار تو            تا به ابد کعبه سوخت در تبِ دیدار تو

سعی و صفا مروه ای کعبه منا مشعری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

هم حرمت دلرباست هم حرمت با صفاست            یک حرمِ ساده نیست جلوه گر کبریاست

مـعـتـقـدم تا ابـد قـبـلـۀ دل سـامـراست            زائر تو در حـرم زائر عرش خداست

تـو پـسـر فـاطـمـه تـو پـسـر حـیـدری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

هم دل هفت آسمان هست زمین گیرِ تو            هم هـمـۀ کـائـنـات در یَـدِ تـسخـیـر تو

قـلب تـمـام وجـود بسته به زنجـیـر تو            گردشِ چرخ و فلک هست به تأثیر تو

فاطمه کوثـر، شما؛ آیه ای از کـوثـری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

در همۀ آسـمان تو قـمرت مهدی است            تاج سرِ عالمی تاج سرت مهدی است

باعث فخرت شده که ثمرت مهدی است            تو پدرت هادی و تو پسرت مهدی است

پس تویی با این حساب قطب هدایتگری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

آل عـلی بـوده اید بانیِ شـور و شعـور            از بـرکـات شما نـور کـند کـسب نور

نذر شما « أِن یکاد » چشم بدان از تو دور            نـوکـریِ درگهت بـاعثِ حـسِّ غـرور

ماهِ نکـو منظـری مثل عـلی محـشری

سیـدنـا الـدخـیـل، یا حـسن العـسکـری

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای شرفـت فـوق ثـنـا گـسـتری            داد خـدایت به جـهـان بـرتـری

شمس و قمر دور رخت مشتری            کرده ز خلق دو جهـان دلـبری


خـاک کـف پـات سر سـروری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

قـدر، بود رشـته ای از موی تو            بــدر بُــوَد آیــتـی از روی تــو

خُـلـق عـظـیـم نبـوی خـوی تو            مـهـدی مـوعــود ثـنـاگـوی تـو

مهـر تو بر چرخ کند محـوری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

نـخـل وجـودت ثـمـر فـاطــمـه            بـحـر عـنـایـت گـهـر فـاطــمـه

شـمـس ولایـت قــمـر فـاطـمـه            صد چو مسیح ای پـسر فاطمه

از تو گـرفـتـه دم جان پروری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

یــازدهـــم آیـــنــۀ ســـرمـــدی            نام، حسن خود بری از هر بدی

پـیـر خرد درس تو را مبـتـدی            نطق تو را موعظه ای احمدی

تـیـغ تـو را مـعـجـزۀ حـیـدری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

بر سه محـمّـد ثـمـری یا حـسن            چـار عـلی را پـسری یا حـسن

مـصلـح کلّ را پـدری یا حسن            فـوق ثـنـای بـشـری یـا حـسـن

کرده خـدا بر تـو ثـنـا گـسـتری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

جود زتو لطف و عنایت ز توست            حکمت و توحید و ولایت زتوست

آنچـه شنـیـدیم روایت ز توست            رهبری و علم و هدایت زتوست

بر تـو بـرازنـده بـود رهـبـری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

نـور هُـدی یـا حـسـن بـن عـلی            بـحـر عـطـا یا حـسن بن عـلـی

روی خـدا یـا حـسـن بـن عـلـی            هـست روا یا حـسـن بن عـلـی

سـیـدی و وجـه خـدا مـنـظـری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

ای همه جا وصف تو نُقل دهن             مهر تو خوشتر بود از جان به تن

وای به من مـدح تو و طبع من            کــار نـیـایـد ز بـیـان و سـخـن

گر چه کـند لعـل لبـم گـوهـری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

راه خـدا، راه نـبـی، راه توست            ســرّ ازل در دل آگـاه تـوسـت

عرش برین پایه ای از جام توست            بـنـدۀ شـرمـنـدۀ درگـاه تـوست

حور بود، یا که ملک، یا پری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

محنت دوران به تو همراه بود            هـر نـفـسـت یک شـرر آه بـود

هـمـدم تـنـهـای شبـت مـاه بـود            عـمر تو هر چند که کـوتاه بود

تـا ابـد الـدّهــر کـنـی سـروری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

حیف که قـدر تو فرامـوش شد            نیـش بـلا بر جگـرت نوش شد

نغـمـۀ توحـیـدِ تو خـامـوش شد            مهـدی موعـود، سیه پـوش شد

کـــرد نــفــس در دل او آذری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

ای جگر غم زغمت چاک چاک            ای بـدنت پاک تر از جان پاک

وای مـن از ایـن الـم درد نـاک            با چه گنه شد حرمت تَلِّ خاک

ای حــرمـت بــار گــه داوری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

تو گُـلـی و من همه خـار تـوأم            در وطـــنــم دُور دیــار تـــوأم

اشـگ فـشـان گِـرد مـزار تـوأم            "مــیـثـم" دلـخـسـتـۀ دار تــوأم

بر تو کـنم بر تـو ستـایـشگـری

سیّـد نـا یـا حـسـن الـعـسـکـری

: امتیاز

مدح امام حسن عسکری علیه‌السلام و مرقد سامرا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این شهر سامره است و یا عرش کبریاست           یـا کـعــبـۀ مـقــدّس دل هـای انــبـیـاسـت

شهری که مطلع دو مه است و دو آفتاب           کز نورشان به چشم دل اهل دل ضیاست


اینجا مزار حضرت هادیّ و عسگری است           اینجا حریم پاک دو محـبـوب کبـریاست

اینجاست قـبـر حضرت هـادی ولیّ حق           ابن الرّضا؛ علی؛ خلف پاک مرتضاست

حاجت از او بخواه که باب الحوائج است           درمان از او بگیر که خاک درش شفاست

قبر امام عسکـری از جان و دل ببـوس           زیـرا که قـبـله گـاه دل و کعـبـۀ ولاست

مــولای خـلـق والــد مـهــدیّ مـنـتــظـر           شمس الـولا، امـام اُمـم، حجّـت خـداست

ایـنجـا مـزار عـمّـۀ صـاحـب زمـان بود           آن اختری که دختر والشّمسُ و الضّحاست

آن بانـویـی که مـحـرم سـرّ ولایت است           نامش حکیمه فخر زنان شمسۀ حـیاست

اینجا مـزار نرجـس پـاکـیـزه دامن است           آن بانویی که مادر مولای عصر ماست

از مـا ســلام بـاد به مـهـدیّ و مــادرش           تا اهل بیت را شرف و عـزّت و بـقاست

اینـجـا امـام عـصر بـه عـالـم قـدم نـهـاد           مانند مرتضی که بر او کعـبه زادگاست

اینجا مکان غیبت آن نجـل فـاطمه است           اینجا محـلّ زمـزمـه و گـریه و دعـاست

میثم بخوان دعای فـرج را در این حرم           حاجات خود بخواه که از لطف حق رواست

: امتیاز

غربت ائمۀ بقیع علیهم السلام ( امام مجتبی)

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

هوای گنبد خـضرا هوای صحن بقـیع            صفای شهر پیمبر صفای صحـن بقیع

شـده مسبـب ایـنکـه دوبـاره بـنـشـیـنـم            غزل غزل بسرایم برای صحـن بقـیع


فــدای تـربـت پـاک مــدیــنـة الـزهـرا            فدای آن همه غربت فدای صحن بقیع

تمام گـوشه کـنارش روایت درد است            به اشک غصه بنا شد بنای صحن بقیع

خوشا بحال کسی که فقـیر آل الله ست            خوشا به حال و هوای گدای صحن بقیع

حسن حسین مدیـنه حسن غـریب خـدا            حسن امام و حسن آشنای صحن بقـیع

خـدا کـنـد به نگـاهـی دلـم حـرم گردد

مدیـنـه عـاقـبـت الامر روزی ام گردد

خـدا کـنـد بـگـذارد مـنـم گــدا بـشــوم            به یک نـگـاه کـریـمـانـه آشـنـا بـشـوم

خـدا کـنـد بـگـذارد تـمـام هـسـتی خود            به راه او بـدهـم تـا کـه مـبـتـلا بـشـوم

خـدا کـند بپـذیـرد مرا به نـوکـری اش            خـدا کـنـد بپـذیرد که "جان فدا" بشوم

چه می شود به نگـاه محـبّـتـش روزی            ز دام این هـمـه درد و بـلا جـدا بشوم

چه میشود که بسازم خودم حریمش را            و یـاکـریـم هـمـان گـنـبـد طـلا بـشـوم

خدا نیاورد آن روز نحس و تـلخی که            بخواهم از در این خانه من جدا بشوم

صدای بـارش بـاران روضـه مـی آیـد

صدای مـرثـیـه خوانان روضه می آید

چه سالیان درازی که خون دلها خورد            مدام غصۀ فـردایِ این و آن را خورد

پس از محبت چندین و چند سالۀ خود            چه بد ز مردم دوران شهر خود پا خورد

چه بد به دست گنهکارهای فـتنۀ شوم            بساط نهضت صلح و سکوت او وا خورد

دلش شکست و نگاهش ستاره باران شد            به درب خـانۀ امن علی لگـد تا خورد

تمام غصۀ او ضرب دست ولگردی ست            که بین کوچه رسید و به روی زهرا خورد

همیـشـه و هـمه جا بی بهانه می گرید

به یاد سیلی و پهلو و تازیانه می گرید

: امتیاز